روی خط آیینه شماره 187
در سوگ معلمی هنرمند
از شمار دو چشم یک تن کم
از شمار خرد هزاران بیش
آخرین برگ دفتر زندگی عارفانه، عاشقانه، عالمانه معلمی هنرمند و هنرمندی معلم ورق خورد تا کتاب پر افتخار زندگی دیگری به پایان برسد امروز حدیث تکراری یک حقیقت و به قول حضرت حکیم توس (اگر مرگ داد است بیداد چیست؟) در گوش هم نجوا نمودیم و تاسف تکراری
قدر آیینه بدانید چو هست
نه که چون آیینه افتاد شکست
و اکنون «از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟
آنان که در یزد «روانشاد سیدحسین شفایی» را میشناختند متفق القولند معلمی جدی، کوشا و با سواد، عاشق دانش آموز و مدرسه و مفتخر به شغل خود نه از آن دسته که «از بد حادثه به این درگاه آمده اند» مسلط بر درس، محکم یادگاری از آن معلمان قدیم که در خاطرهها ماندگارند و(آنانکه گلیم درویش با هزار تخت شاهی) عوض نکنند در کنار آن کاخ پرشکوه یاس وجودش عطر دل انگیز محبت و عشق را پر میکند با طبعی روان که موسیقی و شعر و کتاب و هنر آن را لطافت خاص بخشیده بود گنجینهای بی بدیل از موسیقی و تاریخ و ادبیات که با عرفان حافظ و مولانا تندیس عشق میتراشید آنچه این داستان « پرآب چشم» با پایانی (تار) و دلگزا جلوه میکند تاسف از روز ( بی کسی و تنهایی او) است همان روز تلخ که تنی چند از معلمان و خانوادههای آنها تجربه نموده اند. قلم خجل از شرح روزهای پایانی یک معلم (گرچه دون و دور از شان است) عزت و نفس استاد رفیع تر که شرح پر غصه پایان زندگی استادی ادیب و هنرمندی معلم بدهم که چون همه فرهیختگان و هنرمندان از دیرباز تاریخ (تلخ فرجام) است تنهایی و (همیان درم بی سیم و زر) چون همه عزت مداران که خود و خانواده شان میدانند و بس. درد بیماری و رنج مخارج درمان و غربت.
آخرین تماس تلفنی کلام منقطع حدیث « یاری از کس نمیبینم» بود و ریشخند بر بیمه طلایی و کارت منزلت حمایت و حضور مسئولان و کمک بزرگان و رفاه معلم و تکریم باز نشسته!! وبی وفایی یاران نانی و مگسان دور شیرینی!
کاش دوربین صدا و سیما و فلاش دوربین خبرنگاران، اطراف تخت بیمار درمانده فرهنگی بازنشسته در بیمارستان تهران وجود داشت، تا هزاران برگ فاکتور را به تصویر بکشد و نشان دهد چگونه معلمی تنها، دردمند، مقروض در غربت چه وضعی دارد ؟ آیا خانواده او برای فرداها دلتنگ نمیباشند؟
شاید گناهش عزت نفس بود که برای بچه های(پاشنه طلا) و فرزندان نامداران و آقازادگان معلمی نکرد و هرگز در خانه دانش آموزی نکوبید و این افتخار بس که معلمی به تمام معنا بود و عارفی دل بریده، هنرمند و هنرشناس گمنام که برای خدا و دلش هنرش را عرضه میکرد.
رفیق نیمه راه – محمدعلی وزیری